امسال هم به مانند هر سال، جمعهی قبل، خودمان با خودمان یعنی جمعیت داوطلبان سبز با خودش، و برای خودمان یعنی مخاطبش هم همان داوطلبان، مراسم شور درختکاری را در شمال تلو برگزار کردیم و رفتیم و ارغوان کاشتیم و شاید پنجاه نفری میشدیم. در انتهای مراسم، مثل همهی این هشت نه سال قبل هم بیانیهای خواندیم که در زیر آمده است:
”
باور کنید که بخت بلندیست که ما، همچنان فرصت آن داریم که جشن درختکاران را درخت بکاریم و زمین، همچنان نهال از دست ما قبول کند و آفتاب، همچنان بر قرار تابش خود پایبند باشد و آب، بر خلاف رسم جاذبه در تن درخت صعود کند.
باور کنید که بخت بلندیست که ما، با آن که ریشه در خارهی روزگار داریم و از خساست تفتان رطوبت میچشیم و از رمق خورشید زمستان نیرو میگیریم، باز گونههامان از فرط رویای جنگل انبوهی که در خاطر داریم سخت سبز باشد.
باور کنید که بخت بلندیست که ما، با آن قامت ناساز و بیاندام، باز میان باغ با بالا قدان و سرو قامتان چمن همت، هم صنف و هم داستان شدهایم و با آن دستان کوتاه، از قامت بلند و سرکش و مغرور خورشید بخت، باز خوشه میچینیم و در هر بهار، از روزگار برای برگهای بیرنگمان دوباره فرصت سبزینه بستن میگیریم.
نه پر سایهایم و نه پر ثمر. داوطلبان سبزیم و درختان بیبار را مانیم که بار سنگین رساندن پیغام سبز حیات از سالی به سال دیگر و از نسلی به نسل دیگر و از هزارهای به هزارهی دیگر و از افسانهای به افسانهی دیگر را بر دوش آنان نهادهاند. گونهمان از هر نام که باشد چه فرقی میکند، نام همهی درختان زمین اُرس است و همهی درختان همچون سرو ریشه و همچون ارغوان شکوفه میکنند. و ما همنژاد با جمعیت درختان به زمین باوری که ریشه زدهایم میمانیم که ما کهنهکاران امیدهای تازهایم.
“