در همین چند وقته چند بار دیده‌ا‌م که نوشته‌هایم را بدون ذکر نامی از من در داخل چند وبلاگ دیگر کپی کرده‌اند. در همین داستان وبلاگ چای داغ هم یک مطلب اعتراضی زده بود. از سوی دیگر من از برخورد هوشمندانه جنبش

Open Source

(کدباز) با مسئله کپی‌برداری خوشم می‌آید. جمع این‌ها این شد که این چند تا پاراگراف را بنویسم که فکر کنم اندکی زیاد شد.

واقعیت این است که برخورد ما با پدیده و یا موارد دزدی متن (همان دزدی ادبی و یا

Plagiarism

)معمولا یک برخورد سلبی و صرفا اعتراضی و بی‌فایده و یا کم فایده است. یعنی در فضایی که بحث حق مولف در احراز جایگاه قانونی خود (چه برسد به جایگاه عملی و التزامی) هم مشکل دارد دعوای ما بر سر این موضوع معمولا با پوزخند بیشتر دزدان همراه است.

از سوی دیگر مرزهای مفهوم دزدی هم مشخص نیست. یک جمله‌ی طنز هست که می‌گوید “اگر از یک نفر کپی کنی دزدی کردی، اگر از چند نفر کپی کنی تحقیق (

research

) کردی”. شاید اگر که یک نفر متن شما را صد در صد به نام خود عرضه کند یک دزدی وقیحانه و آشکار انجام داده باشد اما اگر که جملات را عوض کند ولی همان ایده و همان ساختار را ارائه کند آن وقت چه؟ ارزش افزوده هر فرد در متن جدید با چه دستگاهی اندازه‌گیری می‌شود که بنابر آن بتوان اصالات متن را تشخیص داد؟ در واقع اگر که بخواهیم در این تعریف زیاده سخت بگیریم، آنگاه باید بگوییم که کاخ بلند مرتبه‌ی تمدن انسانی هم به دست زنجیره‌ای نسل اندر نسل از دزدان تلاشگر ساخته‌ شده.

توجه کنید که بحث حقوق مولف (

Copyright

) و دزدی متن (

Plagiarism

) با وجود همپوشانی‌هایشان باز دقیقا یکی نیستند (در واقع فکر کنم که دزدی متن یک زیر مجموعه از مشکلات عدم رعایت کپی‌رایت باشد). کپی‌رایت در مورد استفاده و تغییر و نشر آثار است و دزدی متن در مورد ادعای مالکیت متن یا نشر اول بار آن یا نشر نشدن قبلی آن است . خیلی دقیق این را نمی‌دانم اما به نظر می‌رسد در امر دزدی متن پدید آورنده اصلی دارد به گونه‌ای از داستان مالکیت دست‌کوتاه می‌شود. در مبحث کپی‌رایت چون کاستن از دیوارهای آن باعث روان‌تر شدن جریان دانش می‌شود بازار خلاقیت‌های حقوقی گرم است. اما فکر نکنم در مورد حوزه دعاوی مالکیت متن، داستان همین گونه باشد.

من فکر می‌کنم در بعضی از مواردی که ما به پدیده دزدی متن بر می‌خوریم، دزد محترم ادعای مالکیت ندارد بل که در واقع حوصله ادای آیین کپی‌رایت نداشته است. من برای این که این حالتها را از حالتی که طرف کل کار را با کمترین تغییر تماما به نام خودش و بدون ذکر نامی از عاملان اصلی ارائه می‌کند، جدا کنم، نام مورد دوم را “دزدی متن وقیحانه” می‌گذارم.

حالا همه‌ی این حرفها را زدم تا بروم بر سر این داستان که یک جنبش دیگری که ما بیشتر آن را به نام

Open Source ,

و یا کدباز می‌شناسیم، آمده و به مسئله به گونه‌ی دیگر نگاه کرده. البته اصولا هم و غم این جنبش این نبوده که یک عده‌ای می‌آیند و کارهای دیگران را به نام خود منتشر می‌کنند و باید با این‌ها چه کرد. اما در عمل نگرش جدیدی که این جنبش به دست داده باعث شده مسئله دزدی‌ها در خیلی از موارد به طور خودکار بی‌معنا شود. به نظر من نگاه این جنبش یک نگاه خلاقانه بوده و ما هم اگر گونه‌های چکش‌کاری شده‌ی این نگاه را به دست گیریم، کاربست‌های مناسبی برای آن خواهیم یافت.

اول از همه بگذارید مسئله را دو بخش کنیم. بخش اول این است که چه گونه می‌شود که یک نفر حق استفاده (صرفا در محدوده‌ی خودش) از یک اثر را داشته باشد، که بیشتر رویکرد‌ها و نگرش‌های جدید در جنبش کدباز در همین قسمت است. بخش دوم این است که چه گونه می‌شود که یک نفر حق استفاده و تغییر و نشر مجدد یک اثر (به نام خودش یا پدیدگر اول ) را داشته باشد. بحث ما بخش دوم است. اگر چه اگر فرصت و همتی بود دوست دارم در مورد چگونگی کارکرد مدل کدباز در بخش اول هم حرفی بزنم.

مشکل اول کار این است که بسیاری از ما در پای کارهایمان هیچ اشاره‌ای به نوع

copyright

مورد نظر خودمان نمی‌کنیم. اگر چه اصولا “ای باغبان ز بستن در پس نمی‌رود / غارتگر خزان گر که به این گلستان رسد” (کلیم همدانی) ، اما باور کنید که همان لگو و تک عبارت ساده هم گاه کار خودش را می‌کند و حداقل هزینه‌ی اخلاقی کپی‌برداری را بالاتر می‌برد. در ضمن فقط بحث اخلاق هم نیست واکنش خودکار روانی ما به یک علامت منع برجسته و شفاف را هم به معادلات اضافه کنید.

اضافه کردن اشاره به کپی‌رایت ‌دار بودن یک اثر یک بعد جدید باز می‌کند و آن این است که نوع کپی‌رایت مورد نظر ما چیست. و در این جاست که خلاقیت ما و بهره‌گیری از خلاقیت حقوقی دیگران می‌تواند کارها را روان‌تر کند.

اول از همه این که شاید به دلایل متعدد شما علاقه‌مند باشید که دیگران بیایند و کار شما را حتی به نام خودشان منتشر کنند! و این خیلی هم عجیب نیست. شما اگر که یک مبلغ یک مذهب و یا نگرش خاص باشید اولویت نخستتان ممکن است نشر آن نگرش به هر قیمت باشد. شما خوشحال هم خواهید شد که یک دیگری بیاید و این کار را ولو به نام خود نشر دهد. حتی در موارد غیر این من دیده‌ام وبلاگی را در عبارت کپی‌رایت آن چیزی به این مضمون ذکر شده که “کپی‌برداری و استفاده از مطالب این وبلاگ حتی بدون ذکر نام مولف ترغیب می‌شود”. حتی به نظرم می‌آید که سالها قبل در هنگام نصب یکی از

Linux Distribution

ها به این عبارت برخوردم که “اگر می‌توانید بروید و این نرم‌افزار را حتی به نام خودتان بفروشید ما مشکل نداریم”. واقعیت این است که این مدل اگر چه کمتر اتفاق می‌افتد ولی واقعا آن را باید به صورت یک گزینه در نظر گرفت.

در حالت قبلی یک مورد هم هست که البته فقط در جایی مثل سیستم قضایی آمریکا ممکن است اتفاق بیافتد ولی من باب اطلاعات عمومی بد نیست بدانیم و آن این است که طرف می‌رود کار شما را پتنت برای خودش می‌گیرد و بعد شما را از انتشار آن مطلب محروم می‌کند! اجازه دهید این قضیه را “دزدی متن فوق وقیحانه!” بنامیم. راهکار فرار از این حالتها هم این است که به جای عبارت استفاده از یک عبارت ساده در آزاد کردن متن آن را به یک مجموعه قوانین اسم‌دار و مارک دار ربط دهیم که این مسائل داخل آن لحاظ شده.

حالا اگر که شما جزو دسته‌ی اول نیستید که نه تنها نام‌شان در میان نیست بلکه حاضرند نام دیگری هم بر آن کار باشد. باز این بدان مفهوم نیست که حتما

Copyright

‌ را در حد

All rights reserved

(کلیه حقوق مولف محفوظ است) خواستار باشید بلکه گونه‌های مختلفی از حقوق را ممکن است چیدمان کرد. یکی از شفاف‌ترین کارهایی که در این زمینه شده متعلق است به موسسه

Creative Commons

است که ما ممکن است از مدلهای آن استفاده کنیم.

*

این موسسه می‌گوید که شما بیایید و در این زمینه‌ها بگویید که نظرتان راجع به استفاده مجدد از کارتان چیست

*

طرف لازم است نام شما به عنوان پدید آورنده را هم به طور واضح ببرد و یا خیر

*

طرف کار شما را فقط در زمینه غیرانتفاعی استفاده کند و یا خیر

*

طرف می‌تواند کار شما را تکه تکه کند و تغییر دهد و استفاده کند و یا باید همه را با هم ارائه کند

*

این اجازه‌هایی که به طرف دادید طرف باید عین همان‌ها را هم برای کار تغییر یافته وضع کند و یا خیر (مثلا اگر که نرم‌افزار مجانی است باید تغییر یافته‌ی آن هم مجانی باشد) (مبحث

CopyLeft

)

نکته جالب دیگر در کارهای این موسسه این است که برای کشورهای کمتر توسعه یافته هم یک گزینه خاص در نظر گرفته.

یادمان باشد که بعضی وقتها در اختیار گذاشتن و ساده کردن

Copyright

باعث می‌شود که از

Plagiarism

کاسته شود. مثلا وقتی که

Powerpoint

های شما در دسترس باشد و تعداد زیادی آدم آن را داشته باشند به نام خود ارائه دادن آن توسط غیر سخت می‌شود.

واقع‌بین باشیم بعضی وقتها حق با کپی‌‌برداران است! حالا بافت ادبی متن یک چیزی ولی قرار نیست هر دانشی که می‌دانیم و می‌گوییم و هر چیز کوچکی خلاقانه‌ای که به ذهن ما می‌رسد دربست متعلق به ما باشد. آدمهای دیگر هم می‌توانند یاد بیگیرند و خلاقیت داشته باشند. خلاقیت زودهنگام‌تر ما اگر که اندازه‌اش به اندازه کافی بزرگ باشد آنگاه از طرف قانون عمومی و قانون اخلاق ممکن است در یک دوره محدود دربست در اختیار ما باشد. اما در دوره طولانی‌تر حق استفاه از آن به جامعه بر می‌گردد. حالا اگر کار قابل توجه باشد تا ابد نام ما بر آن باید باشد (شعر حافط تا آخرش به نام آقای شمس‌الدین حافظ است) اما کارهای کوچکتر شاید حتی این ظرفیت را هم نداشته باشند.

اگر دزدان

Plagiarism

‌را مجازات نکنیم آنگاه درستکاران را مجازات کرده‌‌ایم. این را من به خصوص در کارهای دانشگاهی فراوان دیده‌ام که دزدان با نمره‌های بالاتر به درستکاران کم نمره می‌خندند. این وظیفه نظام ارزیابی دانشگاه است که شدیدا با مسئله برخورد کند.

در ضمن حالا که بحث دانشگاه شد من نمی‌دانم اساتیدی که از نیروی دانشجویان مجبور استفاده می‌کنند (به صورت نیروی مولف) تا به نام خود

و فقط خود- کتاب منتشر کنند کار خود را چه می‌نامند، دزدی مسلحانه‌ی متن ؟!

من شخصا استفاده از تکنولوژیهای نو برای مبارزه با دزدی متن را تجویز و توصیه می‌کنم. یک دو جین ایده هم می‌توان در این مورد صادر کرد. نمونه‌ی وب ۲ آن می‌تواند مثلا این باشد که یک رسواخانه درست کرد (که ایده‌اش را قبلا در جایی دیده‌ام نمی‌دانم کجا) و بعد آدمها خودشان بیایند طبق فرایند مهندسی شده‌ای موارد را در آن رسوا بکنند. مکانیزم‌های مقایسه و اعتبار سنجی هم که به آن اضافه کنند کلی برای مردم درستکار کار کرده‌اند. مدل مثبت این کار هم می‌تواند یک اعتبار خانه باشد. هر کس که یک نوشته، عکس و فیلمی درست کرد برود آن را در اعتبار خانه ثبت کند و یک کد رهگیری و یک درصد اعتبارسنجی بگیرد. بعد با افتخار آن کد رهگیری و آن درصد را پای کارش، کتابش، مقاله‌اش، ارائه‌اش بزند (بقیه هم می‌توانند آن را در آن اعتبارخانه چک کنند). آن اعتبارخانه هم، هم از روشهای کامپیوتری و از روشهای انسانی استفاده کند تا آن درصد را دقیق در بیاورد. این روش اگر فراگیر شود بعد از مدتی آدمهایی که کارشان کپی است و یا می‌دانند که درصد اعتبارسنجی پایینی می‌گیرند از افشا نکردن و نگرفتن این اعتبارنامه دچار مشکل خواهند شد.