بیانیه مراسم درختکاری
. امسال این مراسم در تپههای تلو در شرق تهران و با حضورجمعیتی هفتاد-هشتاد نفری برگذار شد.
——————————-
ما خوابی دیدهایم. یک خواب بزرگ.
و در آن خواب، زمین بود، خورشید بود، آسمان بود، درخت بود، مرد و زن و کودک بود، پرندهی مهاجری که از شاخه پرید و تا افق را انحنایی آسوده در طول زمان کشید بود و همچنین جیرجیرکی پنهان میان پوستههای ریش ریش درخت که موسیقی امشبش را در ذهن خود مرور میکرد هم بود.
و هر کجا که رستنگاهی بود درخت و زندگی بود زیرا که مادر زمین بارور بود. و زن کودکی و امیدی دیگر را توامان باردار بود، و مرد دلش از غم بیبار و دستش از روزی پربار بود، و کودک خود همچون آذرخشی از ذرههای باردار بود که دو ابر عاشق به بوسه از یکدیگر میربایند.
نشاط کودک از نشاط زمین بود. و پرباری دست مرد از ثروت زمین و بیغمیاش از سبکی روح سلامتی بود که بر روی زمین گردش میکرد. و زن کودک دیگر و امید را در دل خود داشت زیرا که به شایستگی و پایداری بطن مادر زمین باور داشت. و زمین جایی شایسته برای زندگی کردن بود. و مردمان میهمانانی همچنان شایستهی این میزبانی بودند.
ما خوابی دیدهایم. یک خواب بزرگ.
در هنگامهای که رشتههای برهوت شب در هم میتنید و طنابی میبافت و زمختی رشتههای طنابش، در خواب گردنمان را سخت میآزرد. وقتی که کابوسها، همچون بیابان، به زیر پوستمان اندک اندک گسترانیده میشدند و انگشت و دست و بازویمان خشک میشد. و ما پتویمان کنار رفته بود و چون آدم عریان شده از بهشت بر خود میلرزیدیم.
و با وجود این ما خوابی دیدیم که گرم بود و نور بود و آب میان روشنی آینهها جاری بود و زمین بود و زمین سبز بود و خورشید با زمین از پنجرهی برگ سبزی در لذت گرم صحبتی بود، و آب از ریشه تا آسمان را در طول ساقه ترانهای ساخته بود به چه زیبایی.
حالا ما در اینجا به دنبال تعبیر این خوابیم. و تعبیرش را از کسی نمیپرسیم و در کتابی نمیخوانیم و در دست کسی نمیجوییم که اصلاً تعبیر شنیدنی و خواندنی و دیدنی نیست. تعبیر بودنی است. تعبیر این خواب اکسیری است که در کارگاههای آتشفشانی زمین عمل میآید، جایی که شیشه شیشه شیرهی جان و عصارهی فکر را میبرند و بر تخته سنگهای تفتیده و سخت جهل و آزمندی آدمیان میریزند تا شاید در هنگام فروکش لهیب آتش، اکسیر را که سبزینهی نامیرای کوچکی است روییده میان شکاف دو سنگ، بیابند. و آن هنگام که روزگار این اکسیر سبزینه را لمس کند، روزگار نه زر که شکری خواهد شد و آن خواب را زندگی خواهد کرد.
ما فروتنانه و منصفانه کمترین پیشکار کوچک این کارگاه تعبیر آن خوابی بزرگیم. هر سال در روز درختکاری به صف میایستیم تا مزد سالمان را بگیریم و برای سالی دیگر قرارداد محکم کنیم. فرصتمان دادهاند که عیدی سال نو، درختی بکاریم و آنی از آن خواب بزرگ را در بیداری تجربه کنیم. ما این فرصت را دوست داریم و از این فرصت، سفره شاهانهای در خور درویشی خویش میآراییم و به دور آن گرد هم میآییم. بیامید و بیطمع نیستیم که شاید روزی، حتی شده لکههای کمرنگی از چراق آن خواب بر در و دیوار روزگار ما بیافتد، اما صبورانه و مومنانه برای همین فرصت اندک دعای تعبیر هم سپاس داریم.
کارلزکرونا / اسفند ۱۳۹۰
جمعیت داوطلبان سبز ، منطقه تلو ۱۳۹۰، هادی کاشانی در مورد نهالهای زرشک توضیح میدهد (نام عکاس را نمیدانم)